اینجا....حریم من است.... حریم قلب کوچکم....! قفس تنهایی من..... و.....حرفهای ناگفته ام......!!!! کسی......دلش برایم نسوزد.......!!! من....این قفس رادوست دارم.... و.....تنهاییم را....! تنهایی....تنها اتفاق این روزهای من است......!
دلم یک دنیا گرفته از کسی که بود و نیست از کسی که هست و ارام نمیگیرم چقدر هوای هوایت را دارم به رخ کشیدن مردانگیت.فشردن دستانم با همه نفس حالا...یک من اینجا.یک تو انجا.یک او در اینده ما...و مرزی از پشیمانی بین من و تو حاصل این مرز...افسردگی من و شاید کمی ناراحتی و ادامه حیات تو تمام زندگی من... رفتنت تمامم را به تمام زندگی ام سپرد باقی مانده از من فسیلی از خاطرات تو و جسمی از لمس های تو باشی نباشی...بودی نبودی
حالا منم و یه بغض سنگین حالا منم و فاز غم حالا منم و یه قلب سنگی حالا منم و یه جفت چشم خیس حالا منم و نداشتن تو........... نگفته بودی بعد از رفتنت انقد تنها میشم......... حالا منم و..........................................................نبودي {{{{{{{{{{{{تو}}}}}}}}}}}}}
حالا که نیستی....باید تنهایی زیر بارون قدم بزنم......تا رهگذرا نفهمن قطره های روی صورتم اشکای گرم منم یا بارون سرد خدا!!!!!!!!!!!!!!!!
رفتنت موج غریبی ست که دل می شکند
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد .
می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست
چراوقتے پرواز را بہ من آموختے سقوط را بـرايم معـــنا نکردے؟ چراوقتے بادسـتہ گــل مہرميہمان قلــبم شدے از پژمرده شدن گلــہا برايم نگفتـــ؟ چرا وقتــــ دست دردستم نہادے از تنہايــــ آينده دستانم نگفتــــ؟ چرا وقتے اميدم بودي از روزهاے نااميدے برايم نگفتـــ؟ چرا وقتـــ عشقم شدے از مرگ قلبـہاے عاشق بــرايم نگفتـــ؟ چرا وقتـــ کنارم بودے از ساعات تلخ جدائـــ برايم نگفتـــ؟ تو نگفتـــ ونگفتـــونگفتـــ ولـــ با رفتنت تموم ناگفتہ ہـــا راگفتـــ
دوستانه می گویمت اگر در زندگیت با چیزی هر چه میخواهد باشد با کسی هر که میخواهد باشد با چیزی و با کسی چیزی یا کسی که بیرون از توست احساس آرامش کردی حواست باشد شاید در یک اتفاق شیرین در یک تصور زیبا سوء تفاهم شده باشد.... نمیگویم حتما فقط شاید خدایی نا کرده در یک تعبییر در یک هوای بارانی یک نقطه جابه جا شده باشد دوستانه می گویمت ... حس تلخیست.... .
به چـشـمـهـایـت بگــو
غـــــریبــــه ای آمــــد... عــــشـــقــی داد... نـــفــــســـی گـــرفت... آرام و بی صدا رفت...
منمو هدفونم میخوام فقط چت کنم چشمام اگه کاسه خونه واسه اونه زندگی دروغه تو هم یه دروغی حتماً منمو یه حس بد که ندارم حتی حوصله ی بابا ننمو چشمام اگه کاسه خونه واسه اونه منمو سیگار بیدار بیدار بیدار بیحال چشمام اگه کاسه خونه واسه اونه
|
About
اشتباهاتم را دوست دارم.. آن ها همان تصمیماتی هستند که خودم گرفته ام و نتبجه اش را هر چه باشد می پذیرم اشتباهاتم را گردن کسی نمی اندازم می پذیرم که انسانم و اشتباه می کنم نه فرشته ام و نه شیطان!! و نه انسان کامل تا زنده ام برای انتخاب راه درست فرصت است..! وقتی زمین میخورم ،بلند میشوم خود را می تکانم و ادامه می دهم اشتباهاتم را دوست دارم…. آنها حباب شیشه ای غرورم را می شکنند هر زمان به اشتباهاتم پی بردم بزرگتر شده ام + اشتباهاتم را دوست دارم….. آنها گران ترین تجربه هایم هستند ، چرا که برایشان هزینه گزافی پرداختم.. اشتباهــ من تنهاییم هستش ..
Home
|
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 18
بازدید ماه : 149
بازدید کل : 26657
تعداد مطالب : 81
تعداد نظرات : 84
تعداد آنلاین : 1