ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﻧﯿﻤﮑﺖ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎ ﻣﯿﮕﺬﺭﻡ برای عاشق شدن که بهانه های ریز و درشت لازم نیست! این را بـــــه یاد بسپـــــار یک نفر ... یک جایی ... تمام رویاهاش لبخند توست ... و زمانی که به تو فکر می کنه ... ....احساس می کنه که زندگی واقعا با ارزشه .... پس هر گاه احساس تنهایی کردی ... این حقیقت رو به خاطر داشته باش ... ...یک نفر.... ...یک جایی ... ....در حال فکر کردن به توست*m* سرنوشت تعیین میکنه که چه شخصی تو زندگیت وارد بشه، اما قلب حکم حسرت یعنی: نقــاش بـاشـے!
همیشه مهره های سفید برای من بود عشقه من . . . اما حالا تمام سربازانم سیاه پوشیده اند و منتظر حرکت تو هستند . . . و تو خیلی راحت گام بر میداری در صفحه ی شطرنجی دلم . . . ای کاش میتوانستم با یک حرکت تمامش کنم . . . اما شاه این بازیتنها از چشمان سیاه تو فرمان میبرد . . . نه از انگشتان بی رمق من . . .
سکوت می کنیم.... بقیه در ادامه مطلب
چشم هايم هم ديگر اشك ندارند ، حتي آنان هم از اشك ريختن خسته شده اند ، حتي آنان هم ديگر درياچه شان خشكيده است . چشمان من بباريد ، بباريد كه اگر نباريد صاحبتان دق خواهد كرد ، بباريد ، بباريد و كمي از بارسنگين صاحبتان بكاهيد . بباريد و خبر دهيد از سوزش دل ، بباريد و خبر دهيد از سوختن قلب از پايان وجودداخلي ، بباريد و به همگان ثابت كنيد كه اين وجود يخ بسته است ، بباريدو به همگان نشان دهيد اولين كه نه تقريبا هزارمين باران پاييزه و زمستانه وجودم را . ريحانه به تو يخبندان وجودت را تبريك مي گويم .
دل من از هميشه گرفته تر دوباره هوايش غصه اي شده ، دوباره ذهنم پراز چرا هاي بي پاسخ است ، دوباره دلم تنهايي و مردن مي خواهد ، دوباره خستگي را در وجودم احساس مي كنم ، دلم خيلي گرفته است براي همين به سراغ قرآن رفتم و آن را گشودم آمد : « قطعا كساني كه به پروردگارشان و پيامبر ايمان دارند به زودي پاداشي عطا خواهيم كرد و به راستي خداوند بخشنده و مهربان است .» قرآن را بستم دلم كمي ارام گرفت اما كاملا نه ، ذهنم همچنان مشوش است وپرازچراهاي بي پاسخ . دوباره ابر چشمانم شروع به باريدن كرده و درياي دلم را طوفاني كرده است ، غمگينم از اينكه نمي توانم جواب چرا هايم را از خدا بشنوم ، غمگينم زيرا مي بينم تلاشهاي بي ثمرم را ، غمگينم زيرا مي بينم كه چگونه يك انسان به خودش اجازه شكستن قلب كسي و خرد كردن آرزوهاي آن فرد را مي دهد ، غمگينم زيرا مي بينم ناتواني ام را دربرابر برخي مسائل ، غمگينم چون نمي توانم به آغوش خدا بپرم و يك دل سير گريه كنم ، غمگينم از تمام چيزها ، ازاين دنيا ، ازاين آدم ها و از همهم مهمتر اينكه من نمي توانم بشنوم : جواب چراهايم را از خدا ...... . خدايا امروز هم گريستم ، امروزهم سرم را بالاكردم به آسمانت نگاه كردم و فرياد زدم : « چرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟» اما بازهم پاسخي نشنيدم و دلتنگ تر از هميشه دوباره دفتردلم را براي دفتر تنهايي ام گشودم .... »
مي گويند " عشق " كشك است اما من به هيچ وجه اين راقبول ندارم آري ، درست است عشقهاي امروز كشك است . اما عشقي كه من دردل مي پرورانم ازبدو تولدبوده تا الان . عشق دربين انسان ها هست اما نه حقيقي تنها عده ي محدودي هستند كه توراتاابد دوست خواهندداشت . اما عشق من كسي ست كه هميشه به حرفهايم گوش مي دهد بدون آنكه يك كلام سرزنشتم كند يا مرايك آدم غرغرو بداند ، عشق من كسي ست كه همه چيزرامي شنود و فقط با سكوتش جوابم را مي دهد ، عشق من كسي ست كه هميشه در دلم بوده وهست ، عشق من كسي ست كه من را درك كرده و هميشه هم درك مي كند زيرا خودش مرا با عشقش ساخته نه اشتاه نكنيد عشق من هيچگاه نمي توانديك انسان باشد ، عشق من هماني ست كه همه شمارا آفريده ، همان كسي ست كه عاشقانه شمارا دوست دارد اما شما هيچگاه انرا عاشقانه دوست نداشتيد پس اگر قرار به خيانت باشد همه ما انسان ها خيانت كاراني بيش در عشق نيستيم ، همه ما غافليم حتي خود من پس ازاينكه از همه بريدم به او رسيدم و اين بدترين اشتباه من بود زيرابايد ازهمان اول همه را نمي ديدم و فقط اورامي ديدم ، اين اشتباه بزرگي بود كه اول به همه روي آوردم بعد به او ، خدايا مرا ببخش كه اين همه مدت ازتو كمك نخواستم وبه ديگران روي آوردم ، خدايا مي دانم كه مرا مي بخشي زيرا اگر توهم مرا نبخشي وبامن قهر كني ديگرمن وجود خارجي نخواهم داشت ، زيرا ديگر دلم از وحشت تنهايي بيشتر مي ميرد ، خدايا به گمانم من اولين تنهايي هستم كه تورادارم . خدايا ازتوخواهش مي كنم هميشه ازهمان بالامن رانگاه كن ، خدايا ازتوخواهش مي كنم هيچگاه كلبه ي تنها و خالي دلم را ترك نكن ، زيرا آنگاه ديگر مرده اي بيش نيستم . « خدايا عاشقانه دوستت دارم » ازطرف بنده گناهكاروتنهايت
امشب دوباره دردلم طوفانی برپاست ، دست و پایم عرق کرده اند و گونه هایم خیس اند ، امشب دوباره چشمانم جویبارشان به راه افتاده ، امشب از آن شبهایی ست که دگرگونم می کند ، ازهمان شبهایی ست که اشکهایم نصفه نیمه می اید از آن شبهایی ست که دوباره صندوقچه دلم می نالد از فراوانی غصه ، از آن شبهایی ست که هرچه بیشتر فکر می کنی بیشتر اشکت سرازیر می شود و جویبار چشمانت به سیلاب تبدیل می شود، از آن شبهایی ست که بالشتت کامل خیس می شود اما دلت با هیچ چیز خالی نمی شود ، از آن شبهایی ست که غصه مرا در آغوش کشیده است ، از آن شبهایی ست که چنگال های بغض گلویم را پاره می کند هیچگاه حال مرا نخواهی فهمید تا زمانی که فقط یک شب از این شبها را تجربه کنی امشب از آن شبهایی ست که مجبورم جلوی پدر و مادرم بغض را به خنده تبدیل کنم اما در دلم غوغایی باشد . از آن شبهایی ست که فقط خودم ، خودم را درک می کنم ، امشب از آن شبهایی ست که زیادی غصه دیگر جایی برای تنهایی در دلم نگذاشته . امشب دوباره از آن شبهاست ....
بغض در حال خفه کردن من است این بارهم او پیروز شد زیرا هیچگاه نمی توانم جویبار اشکانم را کنترل کنم ، هوا خفه است و من در حال نابودی ، دلم یک دل سیر گریه می خواهد ، یک هوای بارانی و دفتری که فقط او حال مرا می فهمد ، دلم گریه می خواهد ، هوا بدجور خفه است ...
دلم گرفته است...خیلی...خیلی زیاد گرفته است...گاهی آرزودارم درمیان زندگی قدری آزاد زندگی کنم...دلم می خواهد درانبوه خلوتها گم شوم... وقدم به جایی گذارم که جزمن وخدایم هیچ یک ازمردم ندانند که من کجایم... میخواهم درشلوغی سکوت غرق شوم...قدری سکوت وآسایش... کمی مهربانی...بخشش...امید...مواد لازم جهت یک زندگی تمام وکمال... میخواهم پیاده مهمان دریاشوم... درجنگل های انبوه وسرسبزش قدری بمیرم... واندکی بعدبیدارشوم...باصدای دریای مواج وتلاطم های آن سحرگاه بیدار شوم...ونظاره گر طلوع خورشید باشم... وتایلدای دگردرکنارساحل به انتظار بگذرانم... روی ماسه های داغ درازبکشم...وبه دریا خیره شوم... خودرا ودل را به دریا بزنم... ودرآبش غوطه ورشوم... به ناگاه سیلی ازخوشی ها وخوشبختی ها بیایدومرا درخودش غرق کند وآنگاه است که زمین برایم کم است وهمدمم دریای خداست... آری خدا... حس می کنم...خدارادردریا به وضوح میتوان یافت... آنگاه که سربه زیر آب فروبردی ومنتظرحضرت اجل،دستان پرمهرش رابه سمت تودرازمی کند وتورا ازقعرناپاکی ها وآلوده آب های،مرداب زندگی بیرون می کشد...میخواهم پابه قلمرو بی نهایت ولایتناهی عالمی فراترازتصورآدمیان گذارم... وخودرا ازاین دوگانگی وترس و وحشت واندوه های مرگبارزندگی رهاسازم... رها...رها...آنچنان که دیگربه زمینیان تعلق نداشته باشم... میخواهم به پلوتوسفرکنم حداقل اگرگرمای خورشید نمی تواند آدمها راگرم ولطیف سازد وقلبم راآرام کند... پس بگذاردرپلوتویخ بزنم... مراباکی نیست... چرا که توقعی نیست از شمسی که از من دور است و مهرو لطافتش مرا نمی پوشاند ......... پس یخ بزن زهرا .... این جماعت تو را مجسمه یخی می طلبند .... تا که در روزهای گرم تابستان قدری از یخ وجودت بهره ببرند خدایا !! کمکم کن ..... قدری گرمای وجودت را می طلبم
نگران نباش برو من تنها نیستم تنهایی هست.دلتنگی هم قول آمدن داده غروب هم هست من می میرم.توبرونهگران من نباش...
تنهاایستادن.نشانه بی کسی بودن نیست بلکه یعنی اینقدر قوی هستم ک ب تنهایی ازعهده مشکلاتم بر بیام....
شایعه کنید که ختم من است دلتنگش شده ام شاید اینگونه بیاید
قدم بزنیم . . .
ﺍﻣـﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﯿــــــﺎ ﻗﻬﺮﻡ ﺍﻣـﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﯿــــــﺎ ﻗﻬﺮﻡ، ﺍﻣــــــﺎ . . . ﺍﮔﺮ ﺗـــــــﻮ ﺻﺪﺍﯾﻢ ﮐﻨـى ﺑـﺮ ﻣـى ﮔﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﻫـﻤﺎﻥ ﺣﻤﺎﻗﺖ ﻭ ﺳـﺎﺩﮔــى ﺍﻡ می ﮔﻮﯾﻢ : ﺟـــــــــﺎﻧﻢ ﻣـــــــــﻦ ﺍﻳـﻨﻢ. . . ﺯﻭﺩ ﺩﻝ ﻣى ﺑﻨــﺪﻡ. . . ﺩﻳــﺮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ می ﮐﻨـــﻢ. . . ﺯﻭﺩ ﻣــى ﺷﮑﻨﻢ. . . ﺩﻳـــﺮﺟﻮﺵمی ﺧﻮﺭﻡ. . . ﺳـــﺎﺩﻩ ﺍﻡ. . . ﻣﮯﺳﻮﺯﻡ ﺑﻪ پاى ﺳﺎﺩﮔـــﻴﻢ. . . ﺻﺒـــﻮﺭﻡ. . .ﺻــــﺒﺮ ﻣى ﮐﻨﻢ. . . ﺍﻣـــــﺎ. . . . . ﺍﮔــﺮ ﺑﺮﻭﻡ ﺑﺮﺍى ﻫﻤﻴـــــــﺸﻪ ﺭﻓﺘـــﻪ ﺍﻡ
ﻋﺸــــﻖ ﻫــﺎﮮ ﺍﻣــﺮﻭﺯﮮ ﯾـﻌـﻨــﮯ ، ﺩﻭﺳﺘـــ ﺩﺍﺷﺘـــﻦ ﮐـﺴــﮯ ﮐـﻪ ﻣـــﺎﻝ ﺗــﻮ ﻧـﯿـﺴـﺘــــ . . . ﻧــﻪ ﺍﯾﻨﮑــــﻪ ﻧﺒﺎﺷـــــﻪ . . . ﻫﺴـــﺖ ﻭﻟــﮯ ﻫﻤـﯿﺸــــﻪ ﺩﻧـﺒــﺎﻝ ﯾﮑــﮯ ﺑـﻬـﺘـﺮ ﺍﺯ ﺧــﻮﺩﺗـــِـﻪ . . . ﯾـﻌـﻨــﮯ ﺍﯾـﻨـﮑـﻪ ﺗــﻮ ﺑـﺎ ﮔـــﺮﯾـﻪ ﺍﺵ ﮔــﺮﯾـﻪ ﮐـﻨـــﮯ ﻭﻟــﮯ ﺍﻭﻥ . . . ﻭﻗـﺘــﮯ ﻣﺸﮑــﻞ ﺗــﻮ ﺭﻭ ﻣﮯ ﺑـﯿـﻨـــﻪ ﻣـﯿـﺸـــﮯ ﺳـــﻮﮊﻩ ﺧـﻨـﺪﻩ ﺍﻭن ﺩﻭﺳﺘـــﺎﺵ . . . ﯾـﻌﻨــــﮯ ﺧـﻮﺩﺗــﻮ ﺯﻧـﺪﮔـــﯿـﺘﻮ ﻭﺍﺳــﻪ ﮐـﺴـــﮯ ﺣـــﺮﻭﻡ ﮐﻨـــﮯ ، ﮐﻪ ﻭﺍﺳــﺶ ﻫﯿـــــﭻ ﺍﺭﺯﺷـــﮯ ﻧــﺪﺍﺭﮮ . . . ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻨـــــــﻬـــــــﺎﯾـــــﮯ . . . ﻋـﺸـــــﻖ ﻫـﺎﯼ ﺍﻣــﺮﻭﺯﮮ ﯾـﻌـﻨـﯽ : ﭘـــــﻮﭺ !
عشــــــق یعنے...بگے داره گریم میگیره بگہ غلط کردے مگہ دستہ خودتــہ؟! عشــق یعنے اون "م"مالکیت آخره اسمت...
دلم کسی رومیخواد ک وقتی بهش میگم: بای... نگه خداحافظ ... بگه دیوونه چت شده باز؟؟ من دوستت دارم .. فکر کردی ب این راحتیا ولت میکنم؟ دلم کسی رومیخاد ک درکم کنه.... نه ترکم ... دلم کسی رومیخواد که.. با افتخاربه همه بگه این ماله منه.. (((((((((کسی دورش نچرخه))))))))) .. دلم کسی رومیخاد ک وقتی باهاش دعوام میشه شب بگه میخوای بخوابی؟ هنوز اشتی نکردیمااااا...
|
About![]()
اشتباهاتم را دوست دارم.. آن ها همان تصمیماتی هستند که خودم گرفته ام و نتبجه اش را هر چه باشد می پذیرم اشتباهاتم را گردن کسی نمی اندازم می پذیرم که انسانم و اشتباه می کنم نه فرشته ام و نه شیطان!! و نه انسان کامل تا زنده ام برای انتخاب راه درست فرصت است..! وقتی زمین میخورم ،بلند میشوم خود را می تکانم و ادامه می دهم اشتباهاتم را دوست دارم…. آنها حباب شیشه ای غرورم را می شکنند هر زمان به اشتباهاتم پی بردم بزرگتر شده ام + اشتباهاتم را دوست دارم….. آنها گران ترین تجربه هایم هستند ، چرا که برایشان هزینه گزافی پرداختم.. اشتباهــ من تنهاییم هستش ..
Home
|
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 1
بازدید کل : 26891
تعداد مطالب : 81
تعداد نظرات : 84
تعداد آنلاین : 1